حاشیه برحاشیه ی شارحان
گزارش و شرح ابیات و عبارات متون ادبی که امروزه اغلب از آن با عنوان «تعلیقات» یاد میشود عمر دراز و قدمتی بیش از پانصد سال دارد. در دورهی معاصر نیز پژوهشگران و محققان با نوشتن شرح و تعلیقات بر آثار کهن زبان فارسی به صورت کتاب یا مقاله، گزارشهای گوناگونی از آن متون به دست دادهاند. توضیح این مطلب لازم است که کالبد و روساخت متون مهم ادبی، مقدمه و وسیلهی نخستین و بنیادین رسیدن به درونمایه و ژرف ساخت آن متون است. به همین خاطر، این جنبه از پژوهشها یعنی گزارش درست و دقیق ابیات و عبارات متون ادبی نباید مورد بیتوجهی و غفلت قرار گیرد. اهمیت و سودمندی چنین گزارشهایی زمانی آشکارتر و مشخصتر میگردد که با افسوس و اندوه بسیار بدانیم هنوز شماری از دانشجویان دورههای کارشناسی ارشد و دکترای زبان و ادبیات فارسی از خواندن و گزارش درست بعضی از لغات و ابیات و عبارات متون کهن ادبی ناتوانند.
آنچه در این جستار بدان میپردازیم یادداشتهای پراکندهای است که سالهای متمادی، نگارنده در حاشیهی بعضی این متون نوشته است و در واقع «حاشیهای است بر حاشیهی شارحان» که نکاتی را در لغزش آنان گوشزد مینماید و ضرورت توجه به شرح و گزارش آثار ادبی و دقت در آن را خواستار است. امید است که خوانندگان، نکتههای انگشت نهاده و یاد کردهی ما را حمل بر بیاحترامی به ساحت آن گزارشگران برزگ ندانند و نپندارند که آنچه در این مقاله آمده از سر هوی و هوس «خالِف تعرَف» است:
■ گرد کرد/ گِرد گَرد
- اختلاف نسخ و توضیح بیتی از شاهنامه:
در جلد اول نامهی باستان دکتر کزازی در پايان پادشاهي كيومرث ابيات زير آ مده است:
چو آمد مرا آن کینه را خواستار سر آمد کیومرث را روزگار
برفت و جهان مردري ماند از اوي نگر تا كه را نزد او آب روي؟
جهان فريبنده را گرد كرد ره سود بنمود و خود مايه خورد.
جهان سر به سر چون فسانه است و بس نماند بد و نيك بر هيچ كس
که در توضیحات بیت سوم آن آمده: «کيومرث از جهان به شايستگي و بسياري بهره برد و راه سود را به مردم نشان ميدهد امّا خود از مايه خورد. به بهاي زندگاني خويش كه سرمايهی او بود رسم و راه بهروزي و سودوري را به مردمان آموخت.» [1]
· تقريبا همهی نسخ موجود اين چهار بيت پایانی کیومرث را دارند ولی در مصرع اوّل بيت سوم (جهان فريبنده را گرد كرد) كه اين بحث بدان ميپردازد اختلاف نسخ، قرائت و معنا ديده ميشود:
1- در نسخهی فلورانس:
جهان فريبنده و كرد كرد ره سوذ بنموذ و خوذ مايه خورد[2]
2- شاهنامه (بر اساس چاپ مسكو ) به كوشش سعيد حميديان:
جهان فريبنده را گرد كرد ره سود بنمود و خود مايه خورد.
و در نسخه بدلها آورده: 7. – فريبندهء؛ خ 1- آفريننده را (كذا)[3]
3- در متن انتقادي تحت نظر ي. ا. برتلس، مسكو، نيز بيت به همين صورت آمده است.[4] و همچنين در تصحيح محمد رمضاني.[5]
4- آقاي جويني نيز در شرح خود نسخه بدلها را آورده است: «مسكو، ج 1، ص 32 ، ب 71 »: جهان فريبنده را گرد كرد. - نسخهی بريتانيا «ص 12، س 19 »: جهان فريبندهء كرد كرد.» پس نتيجه گرفته است كه شايد « گَرد گَرد» است. گَرد گَرد (gard-gard)_ يعني گردان و هميشه در حال چرخيدن (واژه نامك)؛ و در معني آن آورده است: «اين جهان را ببين كه چگونه راه سود و كاميابي را به تو مينمايد و پس از آن با فريبكاري و حيلهگري سرمايه را ميخورد و تو را تهي دست و زيانكار ميكند.[6]
· به گمان نگارنده ضبط فلورانس كه به صورت «گرد گرد» است بر ديگر نسخ ترجيح دارد و درستتر مينمايد که در پی به آن اشاره میشود:
1- فردوسي در بيت قبل از مصراع مورد بحث در مورد كيومرث آورده است كه كيومرث از دنيا رفت و جهان از وي به ميراث ماند به همين خاطر ديگر از كيومرث سخن نميگويد.
2- تركيب « گِرد گَرد» (gerd-gard)كه به صورت تركيب كليشهاي بوده است و در بيتي ديگر از شاهنامه بكار رفته است:
منيژه منم دخت افراسياب برهنه نديدي رخم آفتاب
كنون ديده پر خون و دل پر ز درد از اين در بدان در، دوان، گِرد گَرد
و به صورت « گِرد گَردان» (gerd-gardan):
بدار و پوش و بيارای مهر نگه کن بدين گِرد گَردان سپهر
علامه دهخدا نيز اين تركيب را بصورت «گِرد گَرد» (gerd-gard) آورده است و در شواهد نيز همين بيت فردوسي را به عنوان شاهد بصورت «جهان فريبندهی گرد گرد / ره سود بنمود و خود مايه خورد» آورده است و نيز ابیات زیر را به عنوان شاهد نقل نمودهاند:
چرا چون آسياي گرد گردي بياكنده به آب و باد و گردي (ويس ور امين)
و آن كز او روشني پديد آيد روشن و گرد گرد دوّار است (ناصر خسرو)
چو چرخ است كردارشان گردگرد يكي شاد از ايشان يكي پر ز درد (اسدي)
او راست به پاي بي ستوني اين گنبد گرد گرد اخضر (ناصر خسرو)
دوش كه گرد گرد گنبد مينا آبله گون شد چو چشم من ز ثريا (قاآني)
شادروان معين نيز در ذيل اين ترکيب آورده است: «گرد گرد gerd-gard (گرد گردنده) (ص فا) آنكه گرد گردد، دوران يابنده:
جهان چون آسياي گرد گرد است كه دادارش چنين گردنده كردست (ويس و رامين، چاپ مينوي، ص431)
با توجه به مطالب بالاو شواهدي كه در ذیل ميآيد روشن مي شود كه ضبط نسخهی فلورانس در اين مورد درستتر از ضبط دکتر کزازی است و آنچه استاد جويني در تصحيح خود آوردهاند نيز صحيح است اما اينکه تركيب را به صورت «گَرد گَرد gard-gard» تلفظ كردهاند درست به نظر نمیرسد. به نظر نگارنده تلفظ آن بصورت « گِرد گَرد» (gerd-gard) است و اگر چه استاد جويني در نسخه فلورانس دست نبردهاند و به صورت اصلي نسخه آنرا تصحيح نمودهاند ولي در تلفظ اين واژه دچار اشتباه شدهاند.
شواهد زير نيز مويّد صحت ضبط نسخهی فلورانس و درستي تركيب « گِرد گَرد» (gerd-gard) است:
ناصر خسرو:
- سفله جهانا چو گِرد گَرد بنايي هم به سرايي اگر چه دير نپايي (1/ 686)
- دگر آن كه اين گِرد گَردان سپهر همي نو نمايدت هر روز چهر
- اي گِرد گَرد گنبد طاروني يكبارگي بدين عجبي چوني؟ (1/664)
- او راست به پاي بيستوني اين گنبد گِرد گَرد اخضر (30/ 249)
- چيزي نگر كه با تو برون آيد زين گرد گرد گنبد زنگاري (8/ 577 )[7]
مسعود سعد:
- اندر تك دور تاز چون صرصر در جولان گِرد گَرد چون نكبا
- ز تف آتش سوزان و بأس سطوت تو همينيابد گردون گِرد گَرد آرام[8]
يا : مهره هميبازم و بازم همي دوا ز من ميبرد اين گِرد گَرد
- بتاب بر همه آفاق آفتاب صفت بگَرد گِرد همه عالم آسمان كردار.[9]
اسدي:
- دو چادر شب و روز دان گِرد گَرد كه بر پاست گاهي سيه، گاه زرد (318/ 17)
- به باغي تماشاكنان گِرد گَرد درون رفت تا رخ بشويد ز گرد (204/ 40)
و قاآني هم در ستايش محمد شاه آورده است:
دوش كه اين گِرد گَرد گنبد مينا آبله گون شد چو چشم من ز ثريا.
تند و غضباك وسخت و سركش و توسن از در درآمد آن بت رعنا [10]
در نسخهی بريتانيا (ص 12، س 19) نيز دقيقا مصراع اول به صورت دستنويس فلورانس «جهان فريبنده گرد گرد» آمده است.
در يكي از نسخه بدلهاي دكتر حميديان «فريبنده ء » آمده است كه نشان ميدهد بعد از آن «را» نبوده است.
صفت «فريبنده» براي جهان نیز خود دليلي است كه مصرع دوم (ره سود بنمود و... ) به جهان فريبنده بر ميگردد نه به كيومرث. مصرع دوم فريبندگي و حيله گري جهان را ميرساند.
■ در .... رسیدن
- دکتر شفیعی کدکنی در «اقلیم روشنایی» در توضیح بیت:
با روي خوب و خوي بد از تو كسي كي بر خورد؟ اين خوي بد در تو رسد، بگريز اي دلبند از اين! (غزل 133)[11]
آورده است:
«در تو رسد: يعني در تو به نضج و كمال ميرسد، ريشه ميكند. ميتوان رسيدن را به معني تمام شدن گرفت و به ملازمه گفت كه اين حسن (كه از لوازم آن خوي بد است) به پايان خواهد رسيد.»
· «در .... رسیدن» عبارت کلیشهای بوده که به معنای «به ....... بازگشت کردن» و « به ........برخورد کردن » آمده است و ارتباطی با «رسیدن» به معنی «نضج و کمال» ندارد.
شواهد زیر این معنی را تایید مینماید:
مرزبان نامه:«آه دود آسا از سینه برآوردن گرفت و گفت: يا رب، دود دل كدام خصم در من رسيد كه خان و مان من چنين سياه كرد.»[12]
دیوان عطار:
- دانم که بدت افتد زیرا که دلم بردی ور در تو رسد آهم از بد بترت افتد (دیوان عطار، تصحیح نفیسی، بیت 3350)
- کس در تو رسد؟ گرد تو دریای پر آتش چون قصد تو از بیم خطر مینتوان کرد (دیوان عطار، تصحیح نفیسی، بیت 3808)
- هر ک او در آفتاب خود رسید تو یقین می دان که نیک و بد رسید (منطق الطیر، گوهرین، ص 207)
- گر جملهی ذرات جهان دیده شود ممکن نبود که در جمال تو رسد (مختار نامه، رباعی 18)
■ از تیغ سپر ساختن
- در توضیحات «تازيانههاي سلوك» نیز در توضیح بیت:
تو را تيغي به كف دادند تا غزوي كني با تن تو چون از وي سپر سازي نماني زنده در هيجا (2/34)
در صفحه 254 آمده است:
«ترا تيغي: يعني شمشيري به تو دادهاند تا به وسيلهی آن با تمايلات حيواني و جسماني (= تن) خويش جنگ كني اگر بخواهي اين تمايلات را كه بايد به دست تو كشته شوند، به جاي كشتن تبديل به سپر كني، خودت زنده نخواهي ماند.»[13]
· دکتر شفیعی کدکنی مرجع ضمیر«وی» در مصراع دوم را «تن» (=تمايلات حيواني و جسماني) دانستهاند و آوردهاند «اگر بخواهي اين تمايلات را كه بايد به دست تو كشته شوند، به جاي كشتن تبديل به سپر كني...» در حالی که مرجع ضمیر«وی» در مصراع دوم «تیغ» است نه «تن». باید گفت اصطلاح «از تیغ سپر ساختن» در گذشته کاربرد کنایی داشته و شواهدی نیز برای آن پیدا کردهایم:
در آتشم، در آبم، چون بحريي نيابم كنجي روم كه يا رب كه اين تيغ را سپر كن. (ديوان شمس، ص397)
و : بر آن سري تو كه از صبر همچو تيغ خطيب به پيش صاعقهی هجر تو سپر سازد (مجیر بیلقانی)
از تیغ سپر ساختن کنایه از استفادهی نابجا از شمشیر است. بجای بجنگیدن به وسیلهی آن، از آن به عنوان سپر استفاده کردن. (که مسلما شکست را در پی دارد.)
■ بنات النعش
- دکتر محمد مهدی رکنی در شرح بیت:
در جهان شاهان بسي بودند كز گردون ملك تيرشان پروين گسل بود و سنانشان خون نگار
بنگريد اكنون بنات النعش وار از دست مرگ نيزههاشان شاخ شاخ و تيرهاشان تار تار
آورده است: «بنات النعش يا هفت اورنگ هفت ستارهاند نزديك قطب شمال كه همه بر گرد قطب ميگردند. چهار عدد از آنها به صورت چهار پايه تشكيل نعش ميدهند و سه ستارهی صف زده بنات آنها.» و آنگاه در معنی این دو بیت آوردهاند:
«بنات النعش وار يعني مانند دختران سوگوار كه تشييع جنازه ميكنند شاهان نيز گرفتار مرگ شدند و (چنانكه در مصرع دوم آمده) قدرتشان كه متّكي به نيزه و تير ـ يعني زور اسلحه- بود از بين رفت.»[14]
· بنات النعش در ادب فارسی رمزی از پراکندگی و تفرقه و به خلاف آن پروین مظهر جمعیت و نظم است:
- اگر گنجي به دست آرد فرا هم كرده چون پروين ز بخشش چون بنات النعش گرداند پريشانش (حسن غزنوي)
- كند به تير پراكنده چون بنات النعش/ بهم شده سپهي را به گونهي پروين (ديوان فرخي)
- بنات النعش و پروين پيش آن جمع / يكي آشفته آمد، ديگري جمع (صفات العاشقين، هلالي جغتايي)
- هر گاه كه حاجتمند گشت، جمع دوستانش چون بنات النعش پراكنند. و افواج غم و اندوه چون پروين گرد آيد و به نزديك اقران و اقربا و كهتران خود خوار گردد. (كليله)
- جمعي ديدم چون بنات النعش از يكديگر دور و رنجور. (مقامات حميدي)
- حاضران انجمن چون بنات النعش بپراكندند و عقود ثريا چون دراي جوزا از علاقهی حمايل فلك در آويختند متفرّق گشتند. (مرزبان نامه)
- حال ولايتي به مثال بنات النعش / از مردم گريخته بر كرد چون پرن (فرخي سيستاني)
- متفرق بنات نعش از هم / به هم اندر خزيده نجم پرن (مسعود سعد)
در بیت مورد بحث نیز تضاد بین پروین و بنات نعش آشکار است و میگوید: «اکنون شاهان، بنات النعش وار .... یعنی متفرق و پراکنده... »
■ گوشت گاو و زعفران
- دکتر کزازی در توضیح بیت:
هر جا كه محرمي است، خسي هم حريف اوست؛ آري، ز گوشت گاو بو د بار زعفران
از خاقانی آورده است: «در اين بيت دستانزني هنري به كار رفته است. سخن سالار سترگ، آنچنانكه شيوهی گزيدهی اوست، انديشهی بازنموده و پرورده در لخت نخستين را، در لخت دوم، با نگاره و انگارهاي شاعرانه استوار گردانيده است: گوشت گاو را رشته رشته ميكردهاند و با زعفران ميآغشتهاند و ميخشكانيدهاند تا در زمستان كه به گوشت دسترس نداشتهاند، از آن توشه بسازند: هر جا همدل و همرازي هست، فرومايهاي بي ارج و ناكس با او همراه است؛ به همان سان كه زعفران گرانبها با گوشت گاو همدوش و يار ميگردد. خاقاني در اين بيت نيز از «گوشت گاو» و «زعفران» سخن گفته است:
شاه جهان، نظم غير داند تا سحر من اهل بصر گوشت گاو داند تا زعفران»[15]
· در معنی مصراع دوم لغزشی صورت گرفته است. باید گفت در گذشته قلابان زعفران هرگاه میخواستند زعفران تقلبی بسازند مقداری گوشت گاو را در آب میجوشانده و بعد آن را سرخ میکردهاند. گوشت گاو رشته رشته میشده و با آمیختن مقدار کمی آب زغفران به آن، زعفرانی تغلبی میساختهاند. خاقانی میگوید بار زعفران با گوشت گاو (زعفران تقلبی) همراه است. با تأملی بیشتر در بیت زیر نیز این مطلب آشکارتر میشود:
شاه جهان، نظم غير داند تا سحر من اهل بصر گوشت گاو داند تا زعفران (خاقانی)
و نیز بیت بعد آن:
با ارزن است بیضهی کافور همقرین با فرج استر است زر پاک همقران
■ سگ كاهداني
- در «تازيانههاي سلوك» در توضیح بیت:
به جز پنجة مرگ كه خرّد ز مشتي سگ كاهل كاهداني؟ (29/32 )
آمده است:
«سگ كاهداني: سگي كه آن را در كاهدان حبس ميكردهاند و غذايي ميدادهاند تنبل و بيحركت بوده و جز پارس كردن كاري نداشته است.» [16]
· باید گفت «سگ كاهداني» سگي تن پرور و بخور و بخواب بوده نه سگی که در کاهدان آنرا حبس کرده باشند. کاهدان، اغلب سرد و سایه بوده است و جایی نرم و برای سگ تن پرور مکانی خوشایند.
دكتر غلامحسين يوسفي نیز در «چشمهی روشن» در اين باره آورده: «سگ كاهداني: سگ در كاهدان آسوده، تن پرور. رك: علي اكبر دهخدا، چاپ سوم، تهران، 1352، 1/70؛ 3/1295: گر سگي بانگي كند بر بام كهدان غم مخور.»[17]
■ ناکرده قرآن درست
- دکتر غلامحسین یوسفی در توضیحات مصراع اول بیت:
«یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه چند ملت بشست» (بوستان سعدی)
آوردهاند: «پیامبری که هنوز وحی بر او تمام نشده بود .... »[18]
· در این توضیح عبارت «درست ناکرده» به معنی « هنوز وحی بر او تمام نشده بود» آمده است. باید گفت از عبارت «درست ناکرده» چنین معنایی بر نمیآید. در این مصراع عبارت «درست ناکرده» معنایی خاص دارد که به آن می پردازیم و شواهدی در تائید آن میآوریم:
یکی از معانی «درست کردن»، «آموختن، نیک آموختن و یاد گرفتن» است و عبارت «قرائت خود را درست کردن» به معنی «روان کردن آن» است. (دهخدا)
در گلستان سعدی نیز آمده: «... همچنین اغلب اوقات به بازیچه فرا هم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی.»[19]
(یعنی لوح خود را فرا نگرفته و روان نکرده یا یاد نگرفته....)
- «درست کردن الحمد و سوره» نیز به معنی «تجوید آن را آموختن» است. (یادداشت مرحوم دهخدا):
او که الحمد را نکرده درست ویس و رامین چراش باید جست (اوحدی)
دانی حساب گندم خود جو به جو ولی الحمد را درست نکردی ز کودکی (اوحدی)
با توجه به شواهد داده شده عبارت «درست کردن قرآن» به معنی «آموختن آن و علم تجوید فراگرفتن، تصحیح قرائت و تجوید قرائت» است و به گفتهی دهخدا در این بیت سعدی (در مدح رسول اکرم) لطفی خاص در استعمال این کلمه است:
یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه چند ملت بشست
و شیخ اجل در این بیت از قرآن، «سبق» را اراده کرده است چنانکه مولوی از سبق قرآن :
مصطفی را وعده کرد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این سبق ( از یادداشت مرحوم دهخدا)
و مصراع اول بیت با این معنی رابطهی قوی تری با مصراع دوم از نظر معنا پیدا میکند و این گونه گزارده میشود: «یتیمی که هنوز نمیتوانست قرآن را روان بخواند (یا هنوز آن را نیک نیاموخته بود) ....»
و این بیت که در روح الارواح سمعانی، 48 آمده است بی اشاره به آن نیست:
صد تخته نوشته و ز بر کرده درست آورد مرا عشق تو با لوح نخست[20]
«درست کردن» ترکیبی است که با «قرآن» و «کتابخانه» تناسب دارد و بیت دارای پارادوکسی قوی است که در معنی داده شده دکتر یوسفی این بیان نقیضی از بین می رود. از سوی دیگر «قرآن ناکرده درست» به امی بودن پیامبر هم تلمیح دارد که در آن معنی چندان نمودی نمییابد.
■ گرانمایه جفت
دکتر کزازی در جلد چهارم نامهی باستان در توضیح ابیات زیر
چو نازش به اسپ گرانمایه دید کمان را به زه کرد و اندر کشید
یکی تیر زد بر بر اسپ اوی که اسپ اندر آمد ز بالا به روی
بخندید رستم به آواز گفت که: بنشین به نزد گرانمایه جفت
سزد گر بداری سرش بر کنار زمانی بر آسایی از کارزار.
آورده است:« دو بیت فرجامین ناسزایی است نغز که رستم به اشکبوس میگوید و با کنایهای تلخ و گزاینده از گونهی ایما، او را بدور از توش و توان و شایستگیهای پهلوانی میشمارد و اندرز میگوید که از آوردگاه به نزد بانوی خویش باز رود و سر او را بر کنار بدارد و همبالین با وی، از نبرد بیاساید.»[21]
· باید گفت «گرانمایه جفت» به معنی «اسب اشکبوس» است نه بانوی وی. در ابیات پیش از آن هم، فردوسی اسب کاموس کشانی را «گرانمایه جفت» خوانده: «چو نازش به اسپ گرانمایه دید...» و رستم به اشکبوس میگوید: به نزد اسبت (گرانمایه جفت) بنشین. قید «زمانی» در بیت نیز در تایید این مطلب است که در میدان جنگ بیاساید.
■ طهارت بر بام
- در ص 85 کلیله و دمنه آمده است:
«زاغ روی به آبادانی نهاد زنی را دید پیرایه بر گوشهی بام نهاده و خود به طهارت مشغول گشته، در ربود و بر آن ترتیب که شگال گفته بود بر مار انداخت.»[22]
دربارهی این عبارت از کلیله و دمنه، یعنی «طهارت بر بام» هیچ یک از شارحان مطلبی ننوشته باتوجه به این که ممکن است برای برخی از خوانندگان این متن این سوال پیش آید که «طهارت بر بام» چگونه است مطالب زیر میآید:
· در ص 297 تفسیر روض الجنان و روح الجنان در ذیل داستان مریم و زکریا آمده: « چون بزرگ و بالغ گشت برای او محرابی بنا کرد، یعنی صومعه، و در آن بر بالای که چنان که جز به نردبان بر او نشایستی شدن_ چنان که در خانهی کعبه هست.»
- ترجمهی تفسیر طبری، جلد1، ص 214: «و چون (مریم) به جایگاه حیض رسید، یک بار حایض شد و پاک گشت و دوم بار حایض شد و پاک گشت. پس زکریا بفرمود تا او را آب بردند تا سر بشورد. و چون آب برده بودند، مریم در خانه استوار کرد و پرده بر سر بام بست و سر خویش بشست و جامه اندر پوشید، و در خانه هم چنان محکم بسته بود.»
- تفسیر سور آبادی، ج1، ص 277: «و چون زکریا او را پذیرفت از بهر او صومعهای بکرد در پس مسجد مقدس، پیوستهی مسجد. و آن را دری محکم برنهاد، چنان که به نردبان بر آنجا بایستی شد.»
- ترجمهی تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 408: زکریا برای مریم در بالای معبد مسجدی ساخت به طوری که او با نردبان وارد آن میشد. و گفتهاند: محراب شریفترین و مقدسترین مکانهاست، و گویی مریم (ع) در بهترین جای بیت المقدس جای داده شده بود و نیز گفتهاند مساجد بنی اسرائیل محراب نامیده میشد.»
- تفسیر نمونه، ج2، ص399: « باید توجه داشت که وضع محراب در میان بنی اسرائیل چنان که گفتهاند با وضع محرابهای ما تفاوت داشت، آنها محراب را از سطح زمین بالاتر میساختند، به طوری که چند پله میخورد و اطراف آن مانند دیوارهای اتاق، آن را محفوظ میکرد، به طوری که افرادی که در داخل محراب بودند کمتر از بیرون دیده میشدند.
5- ترجمهی تفسیر المیزان، ج 3، ص 273: «بعضی گفتهاند که کلمهی محراب فقط در آیهی مورد بحث، به معنای آن محلی است در معبد که اهل کتاب آن را مذبح میگویند. و آن محل عبارت است از اطاق کوچکی در جلو در معبد ساخته شده و با نردبان بدانجا میروند، نردبانی که چند پله مختصر دارد و کسی که در آن اطاق کوچک باشد از مردمی که در معبدند پنهان است.»
با توجه به مطالب بالا مشخص میگردد در روزگار گذشته بر روی بام مکانی ساخته میشده که از دید اهل خانه دور بوده و برای استحمام و شستشو از آن استفاده مینمودند. (دکتر اشرف زاده نیز این مطلب را تایید نمودند.)
■ کشتی بر خشک راندن
- دکتر شفیعی کدکنی در توضیح بیت:
بر نام تو، در میان خشکی کشتی روان، روان برانم
در اقلیم روشنایی آورده است: «کشتی بر خشک راندن: کنایه از عملی است عبث و بیهوده. 73/12. » و در صفحهی 314 آن آورده است: «کنایه از امر محال است و این تعبیر هم در فارسی رواج داشته است، چنانکه در جای دیگر گوید (دیوان 140):
هر آن کشتی که من بر خشک راندم کنون چشمم به دریایی در آرد
و هم در عربی مثل بوده که ان السفینه لاتجری علی الیبس (التمثیل و المحاضره، ثعالبی 261).»[23]
· باید گفت با توجه به کل ابیات این غزل در اینجا «کشتی بر خشک راندن» کنایه از عملی است عبث و بیهوده نیست بلکه غیر ممکن را ممکن نمودن معنی میدهد:
چون نام تو بر زبان برانم صد میل به یک زمان برانم
بر نام تو در میان خشکی کشتی روان روان برانم...[24]
هر چند این مثل در اکثر موارد کنایه از امر محال است و این تعبیر در فارسی رواج داشته است به عنوان مثال:
- بخیره کشتی بر خشک تا به کی رانی (ابن یمین)
- بر خشک بخیره مران سماری (ناصر خسرو)[25]
دکتر اشرف زاده نیز در فرهنگ نوادر لغات و ترکیبات آثار عطار نیشابوری در توضیح ابیات:
چو موج خون ز سر در می گذشتی بدان دریا فرو کردند طشتی
به خشکی بر اجل کشتی روان دید که دریا پر نهنگ جان ستان دید ( خسرو نامه، 356)
آورده اند: «کشتی بر خشک روان دیدن: ظاهرا کنایه از آسان شدن کار است.»[26]
بیت زیر از الهی نامه نیز این معنی را تایید میکند:
کسی برخشک کشتی رانده صد سال کنون گر غرقه گردد چون بود حال
■ حلقهی ایوان
- دکتر شفیعی کدکنی در توضیح بیت:
هم چار گهر، چاکر دربان تواند هم هفت فلک حلقهی ایوان تواند
در تعلیقات مختارنامه در ذیل «حلقهی ایوان» آورده است: «با اینکه معنی مفردات آن معلوم است مقصود اصلی از آن بر من روشن نشد.»[27]
· این ترکیب را عطار در بیتی دیگر به صورت « حلقهی در ایوان» آورده است:
- چگونه عقل تو یارد به گرد ذاتی گشت که هست نه فلکش حلقهی در ایوان (دیوان عطار)
و نیز فلک را چون حلقهای بر در دانسته:
- هم زمینش خاک بر سر مانده است هم فلک چون حلقه بر در مانده است (منطق الطیر)
این تشبیه در دیوان خاقانی نیز بکار رفته:
- در ایوان شاهی در دولتش را فلک حلقه و ماه سندان نماید (دیوان خاقانی)
- بر در آن کسی تظلم کن که فلک شکل حلقهی در اوست (دیوان خاقانی)
- در حجرهی خاص او فلک را مانندهی حلقه بر در آرم (دیوان خاقانی)
- من به صفت کد خدای حجرهی رازم شکل فلک چیست حلقهی در راز است (دیوان خاقانی)
چنانکه سلمان ساوجی:
- در آن مجلس که حکمش امر فرمود فلک چون حلقهی بیرون در بود (دیوان)
- ای هفت فلک به رسم درخواست حلقه شده بر در سرایت (دیوان)
و نظامی:
- ارم را خشک بد در مجلسش جام فلک را حلقه بد بر درگهش نام (خسرو و شیرین)
- گر از نعلش هلال اندازه گیرد فلک را حلقه در دروازه گیرد (خسرو و شیرین)
جامی:
چو حلقه بر در خلوت سرای انس زنم به سان حلقه بماند فلک برون درم (فاتحة الشباب)
با توجه به این شواهد از «حلقهی ایوان» معنی بیارزش، خوار و پست دریافت میشود و «حلقه بیرون در» کنایه از محروم و بینصیب است.
منابع و مآخذ:
- اشرف زاده، رضا، فرهنگ بازيافته هاي ادبي از متون پيشين، مشهد، انتشارات سخن گستر و معاونت پژوهشي دانشگاه آزاد اسلامي- واحد مشهد، چاپ اول، 1386.
- _________ ، فرهنگ نوادر لغات و ترکیبات آثار عطار نیشابوری، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1370.
- بیآزار شیرازی، مکارم، تفسیر نمونه، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1373.
- جويني،عزيز الله، شاهنامه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اوّل، جلد اوّل، 1375.
- حسین بن علی بن محمدبن الخزاعی، تفسیر روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازی، به کوشش یاحقی، محمد جعفر و ناصح ، محمد مهدی، انتشارات پژوهشهای اسلامی، مشهد، 1371.
- دهخدا، علی اکبر، امثال و حکم، تهران، انتشارات امیر کبیر، ج 3.
- شاهنامه فردوسي، دكتر سعيد حميديان، تهران، نشر داد، چاپ دوم،1374.
- شاهنامه، تصحيح محمد رمضاني، تهران، جلد اوّل، 1312.
- شاهنامه، متن انتقادي تحت نظر ي. ا. برتلس، مسكو، 1966.
- شاهنامهی فردوسی، چاپ عكسی نسخهی فلورانس، انتشارات مركز نسخ خطي.
- شفيعي كدكني، محمد رضا، تازيانههاي سلوك، تهران، انتشارات آگه، 1372.
- _________، محمد رضا، تازيانههاي سلوك، تهران، انتشارات آگه، 1376، چاپ دوم.
- _________، محمد رضا، در اقليم روشنايي، تهران، انتشارات آگاه، 1373، چاپ اوّل.
- طباطبائی، سید محمد حسین المیزان، فی تفسیر القرآن، موسسه العلمی للمطبوعات، بیروت، 1394-1392، 20مجلد.
- نیشابوری، عطار، اسرار نامه، تصحیح و تعلیقات دکتر شفیعی کدکنی، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، 1386.
- قاآنی، ديوان حكيم قاآني شيرازي، مقدمه و تصحيح محمد جعفر محجوب، چاپ موسوي، تهران، موسسهی مطبو عاتي امير كبير، 1366.
- كزازي، مير جلال الدين، سراچهي آوا و رنگ، تهران، انتشارات سمت، 1376، چاپ اوّل.
- كزازي، مير جلال الدين، نامهی باستان، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379.
- مرزباننامه، تصحیح خليل خطيب رهبر، تهران، انتشارات صفي عليشاه، چاپ پنجم، 1373.
- مسعود سعد سلمان، ديوان مسعود سعد سلمان، با مقدمهی رشيد ياسمي، تهران، انتشارات نگاه، 1374.
- ____________، ديوان مسعود سعد، تصحيح مهدي نوريان، اصفهان، انتشارات كمال، چاپ اول، جلد دوم.
- منشی، نصر الله، ترجمهی کلیله و دمنه، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1371.
- ميبدي، رشيد الدين، لطايفي از قرآن كريم (برگزيدهای از كشف الاسرار و عدّه الابرار) به كوشش محمد مهدي ركني، تهران، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ ششم، 1372.
- ناصر خسرو، ديوان كامل ناصر خسرو، تصحيح و شرح جعفر شعار و كامل احمد نژاد، تهران، پيام امروز، 1377.
- نیشابوری، ابوبکر عتیق مشهور به سور آبادی، تفسیر سور آبادی، (تفسیر التفاسیر)، تصحیح سعیدی سیرجانی، فرهنگ نشر نو، تهران، 1381.
- نیشابوری، عطار، مختار نامه، محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، انتشارات سخن، چاپ دوم، 1375.
- یوسفی، غلامحسین، چشمه روشن، تهران، انتشارات علمی، چاپ هفتم، 1367.
- ____________، دامنی از گل (گزیدهی گلستان سعدی)، تهران، انتشارات سخن، چاپ ششم، 1379.
- ____________، در آرزوی خوبی و زیبایی (گزیدهی بوستان سعدی)، تهران، انتشارات سخن، چاپ ششم، 1379.
3- ديوان حكيم قاآني شيرازي، مقدمه و تصحيح محمد جعفر محجوب، چاپ موسوي، تهران، موسسهی مطبو عاتي امير كبير، 1366.
2- لطايفي از قرآن كريم، برگزيدهای از كشف الاسرار و عدّه الابرار، تأليف رشيد الدين ميبدي به كوشش محمد مهدي ركني، تهران، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ ششم، 1372، ص305.
5- در آرزوی خوبی و زیبایی (گزیدهی بوستان سعدی)، غلامحسین یوسفی، تهران، انتشارات سخن، چاپ ششم، 1379، ص 382.